Web Analytics Made Easy - Statcounter

حالا تقریباً هشت سال است که اصغر به آرزوی دورو دراز سال‌های زندگی‌اش که از ۱۵ سالگی در پی آن به جبهه‌ها رفت، رسیده‌است اما مادر هنوز باور دارد او زنده است و دوست دارد بیشتر اوقات زندگی خودش را حتی با ویلچر کنار مزار او در گلستان شهدای اصفهان بگذراند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، شهید اصغر قضاوی در سال ۱۳۴۷ در شهرستان اصفهان متولد شد، او بیستم فروردین‌ماه سال ۱۳۹۵ حین مأموریت در درگیری پلیس مبارزه با مواد مخدر اصفهان با قاچاقیان در شهرستان نائین بال در بال ملائک گشود و این‌گونه شد که شهادت‌نامه‌اش را در راه وطن و دفاع از امنیت مردم امضا کردند تا به آرزوی همیشگی‌اش برسد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شهید قضاوی از مأموران وظیفه‌شناس نیروی انتظامی استان اصفهان بود که پس از ۲۷ سال خدمت خالصانه در این ارگان انقلابی به فیض شهادت دست پیدا کرد تا لباس جهادی که از ۱۵ سالگی و به هنگام رویارویی با دشمن بعثی بر تن کرده بود را با رسیدن به مقام «عند ربهم یرزقون» از تن درآورد.

رسول قضاوی، برادر این شهید که تنها یک‌سال از او کوچک‌تر و پای به پای برادر در جنگ حضور داشته و خود جانباز ۴۵ درصد است با حسرتی فراوان از فراق برادر در این گفت‌وگو روایتگر زندگی دوست و همرزم قدیمی‌اش می‌شود.

پایان دوران ابتدایی با روزهای جنگ قرین شده بود

او صحبت خود را از دوران کودکی‌شان شروع می‌کند و می‌گوید: در خانواده‌ای عیالوار در یکی از محله‌های خوراسگان به دنیا آمدیم، شغل پدرم، کشاورزی بود و گاهی هم به حفر چاه آب اشتغال داشت و به هر زحمتی بود خرج یک خانواده عیالوار را با رزقی حلال مهیا می‌کرد و ماحصل رنج خود را برای پرورش هفت فرزند خودش و دو سه تا از بچه‌های فامیل که بعد از فوت والدینشان پیش ما زندگی می‌کردند، هزینه می‌کرد.

من و اصغر فاصله سنی یک ساله داشتیم و تقریباً همه دوران دبستان را در یک دبستان کنار هم به تحصیل گذراندیم، نصف روز مدرسه بودیم و باقی آن را در مزرعه در کنار پدر برای کمک با او می‌گذراندیم، پایان دوران ابتدایی با روزهای جنگ قرین شده بود، سن کم اجازه نمی‌داد راهی جبهه شویم، اما دوتایی در بسیج محل ثبت‌نام کردیم تا شاید روزی از این طریق بتوانیم به جبهه برویم.

مانع‌تراشی مسئول ثبت‌نام برای جلوگیری از اعزام به جبهه

قضاوی می‌افزاید: سال ۱۳۶۲ بود که از طرف بسیج برای یک آموزش نظامی به مدت هفت روز عازم بیابان‌های نائین شدیم تا برای رفتن به جبهه آماده شویم و یک سال بعد به اتفاق اصغر پنهان از چشم پدرومادر به محل ثبت‌نام رفتیم، فردی که آن‌جا حضور داشت از ما قرائت سوره حمد و اصول دین را پرسید که بعضی از سوالات را بلد نبودیم و رد شدیم، علاوه بر آن به ما گفتند برای اعزام باید پانزده سال سن و قد ۱۷۰ سانتی‌متر داشته باشیم، برای همین تصمیم گرفتیم به خانه مادربزرگ برویم تا همه مسائل دینی را از او فراگرفته و برگردیم.

یک روز به ذهنم رسید شناسنامه اصغر را بردارم و به محل اعزام نیرو بروم و برای رضایت‌نامه هم از خاله و شوهرخاله‌ام خواستم که به جای پدرومادرم به آنجا بیایند، نقشه‌ام گرفت و با این ترفند راهی جبهه شدم، دوماه بعد اصغر هم با همان شناسنامه به اهواز و نزد ما آمد، ما را به دلیل سن پایین در شهرک دارخوین نگه داشتند و آن‌جا مشغول کار جوشکاری شدیم و کم کم کار با اسلحه را فراگرفتیم، پس از این مدت اصغر به اصفهان بازگشت و پس از چندی به عنوان یک پاسدار به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و من در جبهه ماندم.

بستری هم‌زمان دو برادر با یک نام مشترک

او با بیان اینکه برادرش با لباس سپاه دوباره به جبهه برگشت، ادامه می‌دهد: با این‌که همیشه کنار هم نبودیم، اما هفته‌ای یکی دوبار همدیگر را می‌دیدیم، در عملیات فاو، کربلای ۴ و ۵ هردو حضور داشتیم و اتفاق جالبی دوباره ما را به هم رساند، در عملیات کربلای ۵ برحسب اتفاق، هردوی ما مجروح شده بودیم و ما را برای مداوا به فاصله چندساعت به بیمارستان شهید بقایی اهواز منتقل کردند، زمانی که اسامی را ثبت کردند، گفتند: ما یک اصغر قضاوی را چند ساعت پیش بستری کردیم، شما هم دوباره اصغر قضاوی هستید؟!گفتم بله ما دو برادر با یک شناسنامه به جبهه آمده‌ایم، چند روزی در بیمارستان گذشت و اصغر که به دلیل اصابت ترکش به سر و موج انفجار بستری شده بود برای ادامه درمان به نقاهتگاهی در حاشیه اهواز منتقل شد و سپس به اصفهان بازگشت.

قضاوی با تشریح کارنامه فعالیت برادرش پس از جنگ و حضور دوساله در کمیته سپاه در شهر اهواز و سپس انجام خدمت در شهر شاهین‌شهر در اداره منکرات و سپس حضور در بخش مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید: اصغر سبک و سیاق رفتاری متفاوت با بقیه بچه‌ها داشت، خلق و خوی بسیار پسندیده و ادب و متانت و صبوری که داشت او را در میان فامیل و آشنا و همکاران به فردی جذاب بدل کرده بود که مورد تفقد همگان قرار می‌گرفت، در خانه امین و همه‌کاره پدر و مادر بود، با اینکه فاصله محل سکونتش یعنی ملک‌شهر تا خوراسگان بسیار زیاد بود، اما هر روز، روزی دو بار به آنها سر می‌زد و نیازهای آنان را مرتفع می‌کردو از جان و دل برایشان می‌گذاشت.

یک جان دارم آن هم فدای دین و وطن

او ادامه می‌دهد: اواخر دهه ۸۰ بود، به خانه مادرم رفته بودم، اصغر با مادرم در حال صحبت بود، گویا در منطقه نائین با سوداگران مرگ درگیر شده بودند و تیری از بالای سرش رد شده بود و سرش را زخم کرده بود، به او گفتم: کار خطرناکی داری باید بیشتر مواظب باشی سه سال بیشتر تا بازنشستگی فاصله نداری، اصغر رو کرد به من و گفت: یک جان بیشتر ندارم هر موقع خواست خدا باشد، جان مرا می‌گیرد، فرقی نمی‌کند کجا باشم، چه بهتر که به مرگ طبیعی نمیرم و در راه رضای خدا شهید بشوم.

قضاوی با اشاره به این‌که اکثر نیروهای انتظامی هر چند سال یک‌بار حوزه فعالیت خود را تغییر می‌دهند، اما برادرش حدود ۲۷ سال در دایره مبارزه با مواد مخدر ناجا مشغول خدمت بود، ماجرای شهادت او را این‌گونه روایت می‌کند: درست سه ماه به بازنشسته شدن اصغر مانده بود که یک روز صبح به مادرم زنگ زد و گفت: در مأموریتی در نائین به سر می‌بریم و به خاطر گردو غبار منطقه گلویم به شدت درد می‌کند، از همسایه برایم مقداری شیر بگیر تا چند ساعت دیگر که به خانه بر می‌گردم، سر راه آن را از شما بگیرم، مادر هم برای او شیر را گرفته و منتظر آمدن اصغر بود که تلفنی به من خبر دادند طی یک درگیری با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر او و تعدادی از همکارانش در نائین مجروح و به بیمارستان‌الزهرای اصفهان منتقل شدند، سراسیمه خودمان را به بیمارستان رساندیم، اما هر چقدر بخش‌ها را گشتیم او را نیافتیم، همکارانش را به بیرون بیمارستان هدایت کرده و خبر شهادت او را به دادند.

او با اشاره به خاک‌سپاری برادرش در گلستان شهدای اصفهان می‌گوید: محل شهادت او دقیقاً همان جایی بود که در نوجوانی برای اولین دوره آموزشی بسیج قبل از اعزام به جبهه به آنجا رفته بودیم.

جای خالی عکس شهیدی که با عکس او پر شد

قضاوی ادامه می‌دهد: همکاران وی نقل کردند که پس از گردگیری عکس شهدا در محل کارش در عید همان سال یک جای خالی بین عکس‌ها باقی مانده بود و او با خنده گفته بود این جای خالی باید با عکس من پر شود، اتفاقاً همین گونه شد و عکس او در کنار شهدای دیگر نیروی انتظامی قرار گرفت.

او با بیان اینکه یکی از پسرهای اصغر در ۱۹ سالگی به عضویت نیروی انتظامی در آمده است تا راه پدر را ادامه دهد، می‌گوید: مادرم هنوز رفتن او را باور ندارد، هرچند این روزها رفتن به گلستان شهدا برایش سخت است، اما با ویلچر هم که شده به دیدار فرزندش می‌رود.

کد خبر 693575

منبع: ایمنا

کلیدواژه: نیروی انتظامی دفاع مقدس جنگ تحمیلی جبهه اصفهان نیروی انتظامی استان اصفهان شهرستان نایین شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق نیروی انتظامی مواد مخدر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۳۱۳۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای هولناک مرگ پسر دانش‌آموز با مشت همکلاسی

سرهنگ محمد محمدی‌نسب فرمانده انتظامی شهرستان شوش در استان خوزستان گفت: روز یکشنبه ۲ پسر دانش‌آموز بیرون از مدرسه در منطقه ابوذر غفاری شوش با هم درگیر شدند که یکی از آنها با مشت به سر همکلاسی‌اش زد.

وی افزود: این ضربه موجب بی‌حالی دانش‌آموز شد و او را به بیمارستان منتقل کردند. اما ساعتی بعد پسر نوجوان جان باخت و بدین‌ترتیب دستور شناسایی و دستگیری ضارب صادر شد.

فرمانده انتظامی شوش گفت: خانواده این دانش‌آموز که از ماجرا باخبر شده بودند، ساعتی پس از وقوع جرم، عامل قتل را که یک پسر ۱۴ ساله است به پلیس معرفی کردند و پس از تشکیل پرونده، وی به مرجع قضایی معرفی شد.

منبع: ایران

tags # اخبار حوادث سایر اخبار قارچ‌های زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست می‌دهند، چه حسی است؟ اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟

دیگر خبرها

  • امضای تفاهم نامه چاپ شناسنامه مکانیزه در اصفهان
  • ماجرای عجیب مرگ یک دانش آموز با مشت یک همکلاسی
  • ماجرای هولناک مرگ پسر دانش‌آموز با مشت همکلاسی
  • آقای بهرام افشاری، در ماجرای اخیر پایتخت، بی‌معرفتی کردید
  • درخواست محسن رضایی از جبهه انقلاب | در سال‌های اخیر، شاهد کم‌رنگ شدن برخی ارزش‌ها بوده‌ایم
  • محسن رضایی: جبهه انقلاب اختلافات جزیی را کنار بگذارد
  • وحدت و برادری نیاز مهم امروز کشور است
  • توصیه محسن رضایی به جبهه انقلاب: اختلافات جزئی و سلایق شخصی را کنار بگذارید
  • دشمنان، همواره در تلاش برای ایجاد نفاق برای منحرف کردن مسیر پیشرفت ایران هستند
  • جبهه انقلاب اختلافات جزیی را کنار بگذارد